بانویی نقره ای در میان کتابهایی از جنس نقره ای

در دهمین روز از دهمین ماه سرد سال هزار و سیصد و چهل و هفت در خانواده نقره دختری به دنیا آمد که او را فاطمه نام نهادند. فاطمه نقره که از همان کودکی علاقه مند به ادبیات بود، با جدیت پا در رکاب علاقه اش گذاشته و در زمینه ادبیات تا مقطع کارشناسی به تحصیل پرداخت. بطوری که اینک که بانویی هنرمند و ادبیات دوست میباشد، در محل سکونتش یعنی شهر مشهد به عنوان دبیر ادبیات مشغول به کار میباشد. دبیری که سالها به دختران سرزمینش با عشق ادبیات آموخت و با آنها سخن از حافظ و سعدی و فردوسی گفت و با همان عشق دست به قلم برده و دلنوشته هایی که به گفته خود ایشان دلنوشته هایی از جنس نقره ای هستند را نگاشت و موفق به چاپ کتبی شد که دربردارنده متونی برخاسته از دل بوده که قطعا بر دل نیز خواهند نشست.

فاطمه نقره که کتبش را برای تمامی سنین مناسب میداند، هدف خود را از نوشتن، به جای گذاشتن دلنوشته هایش بسان افسانه ای برای آیندگان عنوان میکند تا آنها بدانند که در زمانی که اکنون در آن هستیم، چه گذشته است.

فاطمه نقره در زندگی شخصی اش به ورزش ایروبیک و البته زنجیره های آن در کنار مربی خود (خانم کمالی) علاقه مند است، بطوریکه ورزش را نیز در کنار مطالعه و موسیقی بخشی از سرگرمیهای مورد علاقه اش میداند. ایشان به عنوان بانویی ادب پرور و اهل قلم، مطالعه کتابهای انگیزشی و روانشناسی را برای مطالعه پیشنهاد میدهد.

در ادامه به معرفی کتابهای به چاپ رسیده از ایشان خواهیم پرداخت.

کتاب «روزنه ای به‌سوی امید» داستانی است از زندگی تمامی جوانان پرتلاش ایرانی، که زندگی خود را میساختند و هدفشان سربلندی کشور عزیزشان بود. فاطمه نقره این داستان را در طی سالهای ۷۹ نوشته است و آن را به دانش آموزانش تقدیم میکند.

این کتاب در ۷۳ صفحه و توسط «انتشارات ارشدان» به چاپ رسیده است. نویسنده در پایان کتاب نیز سخنانی از بزرگان و جملاتی انگیزشی و همچنین خاطراتی از امید به زندگی آورده است که یقینا بر دل خواننده خواهد نشست.

بخشی از کتاب:

یکماه به عید نوروز ماند بود. زهرا بسیار تلاش میکرد. کار خانه و در ومدرسه مجال استراحت به او نمیداد. روز یکشنبه بود که رضا از سرکار آمد و گفت: امشب ممکن است یکی از دوستان برای شام بیایند. شب، آقا امیر دوست رضا با خانمش به خانه آنها آمدند. وقتی وارد خانه شددند. صورت آرایش کرده خانم و عطری که فضای خانه را پر کرد بود، حال و هوای عجیبی به خانه داد بود. خودمانیم، خانم خیلی خوشگلی بود. ولی ناز و افاده اش به دل زهرا نچسبید. امیر اقا دوست صمیمی رضا بود و او نیز دوتا بچه مثل میترا و مژگان داشت ولی آنها یک پسر و دختر بودند. خیلی به خانه رضا میآمدند. هفته ای یکبار حتما میآمدند. زهرا با خودش حدس زده بود یک کاسه ای زیر نیم کاسه است و یک دلیلی دارد که اینها این قدر به خانه آنها میآیند زهرا بیچاره از چیزی خبر نداشت

کتاب «متن نقره ای» اثر دیگری از بانو فاطمه نقره است که تمام آن از دل برآمده است و در بردارنده شعرهایی سروده ایشان و همچنین متونی ادبی در میان آنهاست. این کتاب در ۲۴۰ صفحه و توسط «انتشارات ارشدان» به چاپ رسیده است.

بخشی از کتاب:

شعر گفتند،

پر از ایهام

کنایه

مدح و هجو

و ما در کلاس خواندیم و اموختیم

این ارایه ها را

اموختانیدیم با سختی به دانش اموزانمان

و آنها با اکراه آموختند.

 و معترض بودیم که چرا سخت سرودند

و دانستیم که آنها در زمان خود بسی رنج بردند

دراین سال وسی

و سخن گفتند پر از کنایه

و اکنون باید شاعران امروز انتقام خودرا از نس جدید بگیرند...

کتاب دیگری از فاطمه نقره، «مُزفَن دختر کوچک دیروز» نام دارد که در ۲۶۸ صفحه و توسط «انتشارات ارشدان» به چاپ رسیده است. این کتاب شامل قطعات ادبی کوتاه و بلند و البته پند آموز است که در هر بخش به موضوعی خاص پرداخته است و خواننده را جذب خواهد کرد.

بخشی از کتاب:

اهمیت خود

دانش اموزم میگويد: چقدرمن اهمیت دارم برايت؟

می گويم : همانقدر که خودت برای خودت اهمیت قائلی

س خودت برای خودت اهمیت قائل شو...

مگذار هیچکس ارزشت را زير سوال ببرد...

خودت طلا باش.

پشیزمباش تا پشیزی برايت اهمیت قائل نباشند.

#  مزفن دختر کوچک دیروز