جنگ، حادثه شومی که حتی شنیدن نامش، بذر هراس و غم در دل می­کارد و نهال امید و شادمانی را می ­خشکاند. اتفاقی تلخ که با بهانه­ های اقتصادی و سیاسی و گاها مذهبی سال­ها است جان و مال بسیاری از آدمیان را به تباهی کشانده ­است. اتفاقی دردناک که موج­ های کشنده­ اش نه ­تنها مردمان سرزمین­های درگیر جنگ را به نابودی جسمی و روحی می­کشاند بلکه قلب هر انسانی در این کره خاکی را به درد می آورد. جنگ و طبعات آن همواره یکی از موضوعاتی بوده که توجه نویسندگان را به خود جلب کرده و آن را از منظر­ه ای گوناگون مورد بررسی و داستان پردازی قرار داده ­اند.

یک قاچ از جنگ، روایتگر داستانی پرفراز و نشیب از خانواده­ای است که کیلومتر­ها دورتر از یک جنگ مذهبی روزگار می­گذرانند اما سایه این اتفاق تلخ، حوادثی عجیب را به این خانواده تحمیل می­کند امواج این جنگ زندگی خانواده را دستخوش تغیراتی مهم قرار می­دهد بی آنکه جهت­گیری سیاسی خاصی دنبال شود و احساسات خواننده درگیر مواضع حاشیه ­ای گردد. موضع بی­طرفانه نویسنده صرفا به عنوان راوی در این داستان به وضوح مشخص است و این بی­طرفی در شخصیت ­پردازی داستان هویدا است. شخصیت­های متنوع داستان به ­گونه ­ای پردازش شده ­اند که هر خواننده­ ناخودآگاه، هر شخصیت را نمادی از شخصیت خود می­پندارد. پسر بزرگ خانواده که ناخواسته در باتلاقی از رذایل اخلاقی گرفتار شده، برای نجات خود و خانواده اش دست به تلاش­هایی نافرجام زده است، الکس، مردی که عاشقانه همسر و فرزندان خود را دوست دارد اما فساد اخلاقی زندگی شخصیش را به سوی نابودی می­برد. از سوی دیگر برادر کوچکتر همچنان بار خاطرات تلخ جنگ را به دوش می­کشد و مهر پدرانه و عشق به همسر اجازه نمی­دهد خانواده را با غم خویش شریک سازد. صوفی که سمبل یک مادر و همسر فداکار در این داستان است، قطعا ذهن خواننده را از تصور آن به سمت یک شخصیت واقعی در زندگی خود می­­برد، زنی صبور، آرام، فداکار و عاشق زندگی که هرکسی در اطراف خود نمونه ­ای از این تیپ شخصیت سراغ دارد و هانا دختر جوان این ماجرا که سرنوشتی عجیب و تلخ دارد، دختری جوان که ذهن خواننده از همان ابتدای داستان به دنبال کشف اسرار و هویت او است و دائما مورد قضاوت­هایی غلط یا درست قرار می­گیرد، شخصیتی که نویسنده با ظرافت تمام طراحی کرده است تا در پایان کتاب، هانا خواننده را شگفت ­زده کند.

جنگ با تمام ناملایمات و اندوهش برای این خانواده تلنگری بوده تا در مدار انسانیت قرار گیرند. سلسله­ای از اتفاقات شگفت­ انگیز برادر بزرگتر را یکباره از باتلاق نجات می­دهد، فداکاری صوفی مهربان و لطف خداوند، آرامش و سلامت را به زندگی او باز می­گردانند و طعم شیرین تولد دوباره را می­چشد و برادر کوچکتر زبان به افشای دیده­ های خود از جنگ باز می­کند تا بعد از سال­ها اندکی از آشفتگی­هایش التیام یابد.

یک قاچ از جنگ، روایتی گس از واقعه­ای تلخ است بی آنکه مستقیما جنگ مذهبی صرب­ها و حادثه سربرنیتسا را توصیف کند، با ظرافت­ هایی خاص خواننده را با خود همراه می­کند تا در پیچ­و خم­های داستان همراه با شخصیت­های اصلی در دل اتفاقات قرار بگیرد و حتی خواننده به نحوی تحت تاثیر فضا سازی و شخصیت پردازی نویسنده قرار گیرد که ناخودآگاه خود را به جای شخصیت اصلی تصور کند، با او ناراحت، متعجب یا خوشحال شود. خواننده در این داستان از اتفاقات جنگ متاثر می­شود، حس خواننده بی آنکه مستقیما صحنه­ ای با خشونت زیاد دیده باشد دقیقا مشابه حس شخصیتی است که شاهد خشونت­ های جنگی بوده است و یا هر زنی با خواندن این کتاب بی درنگ حس مادری یا فداکاری در وجودش به خروش در می ­آید. پردازش قوی صحنه­ های مذهبی، انرژی و حس زیبایی در خواننده ایجاد می­کند که در کنار شخصیت پردازی قوی بر جذابیت داستان و تاثیر آن بر خوانند افزوده است.

شریعت سلطانی نژاد

لینک کانال ایتای مولف:
https://eitaa.com/joinchat/3965845813Cda1a3d7149