مشخصات اثر

« شمسی علیرضایی » با اسم هنری  « ستایش »  متولد تهران و از هنر مندان فعال در عرصه نقاشی ، نویسندگی و شعر  میباشد .  یکی دیگر از آثار او ؛ کتاب « گذشتم از تو » است   که ( مجموعه اشعار ) میباشد . و البته همگی اشعار ، مملو از احساسات و عواطف  لطیف هستند. در همه حال او ، حرفهایش را می خواند. نام کتاب  « گذشتم از تو » ، بر گرفته از شعر استاد عزیز « شهریار » است  و شاعر در اشعار خود نیز ، با احساس استاد گرانقدر در این ابیاتش ؛ همدل ، همصدا  و همنوا می گردد و و از قلب زخم خورده ی خود راز می گوید:

از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران

رفتم از کوی تو لیکن ، عقب سر نگران

ما گذشتیم و گذشت ، آنچه تو با ما کردی

تو بمان و دگران ، وای به حال دگران

شمسی علیرضایی با نام هنری « ستایش » شاعر ، نویسنده و نقاش است .

تحصیلات دانشگاهی وی در مترجمی زبان انگلیسی و کارشناسی هنر ، با گرایش طراحی و نقاشی می باشد.

 تعدادی از آثار نقاشی این هنرمند امپرسیونیسم ، در کتاب نفیسی بنام  « سیمرغ » گردآوری گردیده است .

وی چندین نمایشگاه و گالری نقاشی در تهران و سایر شهرستان‌های ایران بر پا کرده است و در چند نمایشگاه آثار هنری گروهی در لندن نیز شرکت داشته است. وی چند سال در موقعیت مدیر و دبیر کمیسیون امور بانوان، در دو استان تهران و مرکزی ( تهران و شهرستان ساوه ) فعالیت گسترده‌ای در زمینه‌های کار و اشتغال، امور فرهنگی، هنری و حقوقی زنان داشته است و گام‌های موثری نیز در ایجاد بیش از دوازده « NGO » بمنظور آموزش و آگاهی رسانی ، خود باوری و اشتغال به کار جوانان و نیز بانوان اعم از ؛ خانه دار و بانوان « خود سرپرست »، « بد سرپرست » ، « بی سرپرست » و همچنین تصحیح نگرش جامعه نسبت به زنان ، برداشته است. او مقالاتی چند با موضوعات هنر و همچنین موضوعاتی در خصوص « زنان » به نگارش در آورده است.

 شمسی علیرضایی علاوه بر کتاب نفیس « سیمرغ » کتاب‌های دیگری چون ؛ کتاب رمان «مست و دیوانه» نگاشته است که تا چاپ سوم آن نظر خوانندگان آن را بخود جلب نموده است . از آثار دیگر او : کتاب داستانی « راز چشمان او » می‌باشد. ضمنا کتاب
« وُ من » از نگارش و تالیف همین نویسنده و هنرمند است. این کتاب در مورد « نقش و حضور زن با رویکرد‌های متفاوت » در اجتماع و دین‌هاست. تمام کتاب‌های این نویسنده به زبان انگلیسی هم ترجمه گردیده و به چاپ رسیده‌اند. جلد تمام کتاب‌های او با طراحی‌ها و نقاشی‌های این هنرمند ، نویسنده و نقاش مزین گردیده است . .

«گذشتم از تو» مجموعه شعری مشتمل بر چهل و پنج قطعه شعر از سروده‌های شمسی علیرضایی (ستایش) است که در سال 1399 منتشر شده است. شاعر در این اشعار به عناصر و مفاهیم انسانی توجه داشته و از رنج‌ها و زیبایی‌‌های زندگی بشر می‌گوید. مجموعه با قطعه شعری در مدح خداوند آغاز شده و با اشعاری در بزرگداشت مادر و پدر ادامه می‌یابد. در این مجموعه اشعاری دربارۀ عشق، آرزو، ازدواج، بردباری، هجران و وصال می‌خوانیم. اشعاری که در مدح خداوند هستند در واقع ریشه در تفکر و دیدگاه شاعر در خصوص خداوند و اعتقاد به وجود او دارند. شاعر بر این باور است که: « خدا ؛ انسانیت، محبت ، شادی و استفاده  بهینه از هر داشته‌ای را دوست دارد و  داشتن  فکر‌های مثبت ، و گفتن  حرف‌های  راهبردی و ایجاد انگیزه مثبت را می پسندد و در آخر هم ، انجام هر کار نیکی با هدف ایجاد و انجام قوانین اخلاقی برای او مطلوب است چون که خود شخص، خانواده  و جامعه ، به آن نیازمند است. » انعکاس این تفکر به وجود پروردگار را در اشعار او در خصوص ذات باری تعالی می‌توان دید. علاقۀ شاعر به خانواده و مقام والای مادر و پدر را نیز در اشعار این مجموعه می‌توان شاهد بود. در دیگر قطعات این مجموعه می توان مفاهیمی نظیر وصال و هجران و احساسات شاعر در این خصوص را درک نمود.

در اشعار این مجموعه گاه شاعر در تلاش است مفاهیم و احساسات خود را به شکلی صریح و بی پرده بیان کند و گاه در لفافه‌ای از تشبیهات آن را عرضه کند. برای مثال در این بخش از شعر رنجش از « م »، این گونه می‌خوانیم که:

« تو رنجاندی،

 تو سوزاندی

و میزانش ندانستی

توانی تو که سنگی را

از آن آتش بسوزانی، تو بد هستی، دغل کاری،  چو از انسانیت دوری... »

در این قطعه شعر، بی پرده با احساسات شاعر مواجهیم. اما در بعضی اشعار نظیر قطعۀ پل، مفاهیم با تشبیهاتی تا حدی مستور هستند و با صراحت تمام به خواننده عرضه نشده اند. برای مثال در این قطعه این طور می‌خوانیم که:

« همان او که نظارت می‌کند

بر کوک سازم،

رهایی می‌دهد از حبس من

از قید و آزم

ز رنگ‌ها و ز زنگ‌ها

ز زنگار دلم بازم... »

ویژگی بارز اشعار مجموعه بیان احساسات است. در واقع احساسات شاعر در ترکیب غم و شادی، عشق و حرمان و زیبایی و زشتی‌های دنیا اساس و شالودۀ این مجموعه شعر است.

نویسنده در مقدمۀ این اثر این گونه می‌نویسد که: « لحظات حائز اهمیت هستند و بسیاری اوقات لذت‌بخش هستند و ما شادیم اما لحظات بزرگی هستند که ما تنها مانده‌ایم. آن وقتی که به کسی تکیه می‌کنیم و او جا خالی بدهد، آن وقت است که انسان زمین می‌خورد و بلند شدن سخت می‌شود. بسیاری حقایق هستند که در زندگی هر کسی وجود دارد که نه قابل انکار هستند و نه فراموش شدنی. »

در پایان قطعۀ یاالله را از این مجموعه، با هم می‌خوانیم:

الا یا ایها الساقی ، چه من مست و چه دیوانه

تو خود بردی مرا هردم به سوی کنج میخانه

تو دادی دست من هر آن ، شراب و جام مستی را

به جرم آنکه من مجنون تو بودم چو پروانه

بده امشب تو آن می را که نوشم تا سحر آن را

گهی لب بر لب کاسه ، گهی پیمانه پیمانه

کتابی را نوشتم تا شود راز دلی افشا

گهی تند و گهی خسته ، گهی سلانه سلانه

گزیدم روی جلدش نام "من مست و تو دیوانه"

که مستی خوش بود وقتی که همراه است دیوانه

چه حال است این زمان ما را که من مست و تو دیوانه ؟

خدا را گو که پس امشب که ما را میبرد خانه ؟

شمسی علیرضایی (ستایش)

آدرس ایمیل نویسنده: alirezaei.s@yahoo.com

مرکز فروش کتاب :

موقت :

09192272417

09912642052

دفتر اصلی: قاسمی

و : مرکز فروش انتشارات ارشدان

The work specification

“Shamsi Alirezaei” who has known by the pseudonym of “Setayesh” was born in Tehran and she is considered as an active artist among other artists in the field of painting, authorship and the poem. The other work of her is the book “I gave up on you” that is placed in the category of “poetry collection”. And of course all of the poems have been filled with emotions and gentle feelings. In all conditions, she reads her words. The name of the book as “I gave up on you” has been derived from the poem written by dear master “Shahriar” and the poet in her poems accompanies her admirable master; and assents with feeling of the master and says about the harmed heart of the secret:

I gave up on you and I left you beside others

I left you yet anxious about you

We forgave you and the time passed what you did to us

Stay with others, woe betide them!

Shamsi Alirezaei who has known by the pseudonym of “Setayesh” is poet, writer and painter.

She received her BA degree in English Translation and the art with the field of (design and painting).

She has run several exhibitions and painting galleries in Tehran and the other cities in Iran and she has participated in many exhibitions of group art works in London. She has worked expansively as a manager and actuary of women affairs commission in two province of Tehran and Markazi (Tehran and Saveh) in the domain of employment, cultural, art and legal affairs of women and she has done important measures for establishing twelve “non-governmental organizations” due to educating, informing, self-esteem, and recruiting young people and as well as housewives “self-headed women household”, “irresponsible women caretakers”,” headless women” and also reforming the approach of society to women. she has written many articles in the domain of art and other subjects as “women”.

Shamsi Alirezaei has written other novel books like The Drunk and The Sane in addition to valuable book as “Simorgh” that it has drawn the attention of readers until its third edition. It can be referred to other her works as “the secret of her eyes”, and the book “I gave up on you”. Moreover, the book “woman” has been written by this artist and writer.  This book is about “the role and the presence of the woman with a different approach” in society and religions. The printed picture on the cover of all these books has been decorated with art works of this artist. All books of this artist have been translated into English language and published.

"I gave up on you" is a poetry collection consisting of forty-five poems by Shamsi Alirezaei (Setayesh), which has been published in 2019. In these poems, the poet has paid attention to human elements and concepts and focuses on the sufferings and beauties of mankind life. The collection has been begun with a poem in praise of God and continues with poems in honor of mother and father. In this collection, we read poems about love, desire, marriage, tolerance, separation and union. Poems that concentrate on praising God. In fact, they have been derived from the poet's thoughts and viewpoints about God and believing in his existence. The poet believes that “God loves humanity, kindness, happiness, and the optimal use of all possessions, and he accepts having positive thoughts, saying strategic words, and creating positive motivation, and eventually, for him, doing every good deed with a purpose is desirable for creating and implementing moral laws as the person, family, and society need it.” The reflection of this thinking about the existence of God with regard to essence of his omnipotence can be seen in her poems. The poet's fondness for family and the high position of mother and father can also be seen in the poems of this collection. In other parts of this collection, concepts including union and separation and the poet's feelings in this regard can be comprehended.

In the poems of this collection, sometimes the poet is trying to state her concepts and feelings clearly and obviously, and sometimes she tries to state similes in a roundabout way. For example, in this part of the poem, we read suffering from “M” in this way that:

 “you hurt me,

you offended me

And you did not know the extent

You can use a stone

As offending me, you are bad, you are a fraud, because you are far away from humanity….”

In this verse of the poet, we have been faced with the poet’s feelings clearly. But in some poems, as the verse bridge, concepts along with similes are hidden to some extent and they have not been presented to the reader clearly. For example, in this verse we read that:

“The one who oversees

My musical instrument has been tuned up,

Makes me to be free from my imprisonment

from restraint

From the colors and from the bells

From my rusted heart….”

The obvious feature of the poems is expressing the feelings. In fact, the poet's feelings are considered as combination of sadness and happiness, love and deprivation and beauty and the ugliness of the world is deemed as the foundation of this poetry collection.

The writer writes in the introduction of this work in this way that: “Moments are important and most of the times are enjoyable and we are happy, but there are considerable moments that we are alone. Then we rely on someone and that person ignore us thereby human faces with failure and it becomes difficult to overcome that moments and conditions. There are many facts that exist in everyone's life that cannot be denied and forgotten.”

In the end, we read the Oh, God verse from this collection together:

Oh, butler, whether I am the drunk or crazy

You, yourself took me to the corner of the pub

You gave me wine and cup of drunkenness in each moment

For the crime that I was crazy about you like a butterfly

Give me that beer tonight to drink it until dawn

Sometimes just putting my lip on the edge of bowl, sometimes, drinking cup to cup

I wrote a book to reveal the secret of my heart

Sometimes in a fast way and sometimes tiredly, sometimes gradually

I selected the title "I am drunk and you are crazy" on its cover.

that drunkenness was pleasant when it is coordinated with a crazy man

What will be happening in this moment when I am drunk and you are crazy?

Tell God that if he takes us home tonight or not?

Shamsi Alirezaei (Setayesh)

The email address of the writer:alirezaei.s@yahoo.com

The center of bookstore:

Temporary phone numbers:

0919 2272417

09912642052

The main office: Ghasemi

And: the center of selling Arshadan publications: