چند سالی است، شاید حدود دو سال، که اطرافیان، دوستان عزیز، و نزدیکانم لطف داشته‌اند و از قلم من تعریف کرده‌اند.

آن‌ها همیشه با محبت و تشویق‌هایشان می‌گفتند: «چرا کتابی نمی‌نویسی؟» هر بار از لطفشان تشکر می‌کردم و با تأسف می‌گفتم:

«این روزها افراد کمی کتاب می‌خوانند. متاسفانه بیشتر مردم در فضای مجازی غرق شده‌اند و از دنیای واقعی فاصله گرفته‌اند.»

با این حال، روزها گذشت و بالاخره دل به دریا زدم.

تصمیم گرفتم اولین کتابم را چاپ کنم. نوشته‌های زیادی دارم که طی سال‌ها جمع کرده‌ام؛ هر کدام با حال و هوایی خاص و از دوره‌ هایی متفاوت.

برای شروع، در اینترنت درباره انتشارات مختلف تحقیق کردم. خیلی زود با یک انتشارات آشنا شدم و مشاوره‌ی چاپ کتاب گرفتم.

وقتی چند تا از نوشته‌هایم را برایشان فرستادم، با استقبال مواجه شدم.

به‌سرعت قرارداد بستیم،

راستش اولش اندکی مستأصل بودم، چون 

زمانم محدود بود و مغزم بیشتر از هر وقت دیگری درگیر!اما باید به عنوان اولین کتاب بنا به قولی که به خودم داده بودم از آریان می نوشتم...

با تمام این وسواس‌ها و دغدغه‌ها، چیزی که مرا پیش می‌برد، عشق به نوشتن و امید به تأثیرگذاری بر قلب و ذهن شما بود.

شاید این کتاب بتواند گوشه‌ای از احساسات و اندیشه‌هایم را با شما شریک کند.

کتابی که پیش روی شماست، حاصل روزها و لحظه‌هایی است که زندگی مرا دگرگون کردند. این کتاب در دو فصل تنظیم شده است:

فصل اول روایت غم‌انگیزترین بخش زندگی من است؛ رفتن پسر عزیزم، آریان، که برای همیشه جایی خالی در قلب و زندگی‌ام به جا گذاشت. این فصل بازتابی از احساسات عمیق من و تلاشم برای کنار آمدن با این فقدان است.

فصل دوم به آمدن دختر نازنینم، آریناز، اختصاص دارد. شادی ورود او، همچون نوری در تاریکی، توانست کمی از درد و غم‌های گذشته را التیام بخشد و زندگی مرا دوباره معنا دهد.

این کتاب، «دو نیمه‌ی جان»، سفر احساسی من است؛ از دل تاریکی به روشنایی، و از دل شخصی‌ترین احساسات به درک عمیق‌تر از زندگی و ارتباطات انسانی. در این سفر، با غم و شادی، خلوت و شلوغی، دلتنگی و امید دست و پنجه نرم کرده‌ام.

این کتاب نه فقط داستان من است، بلکه داستان همه کسانی است که در راه درک و پذیرش خود قدم می‌زنند، که از دل ناامیدی‌ها به سوی نور می‌روند و در این مسیر، یاد می‌گیرند که چگونه عشق و یادآوری‌ها می‌توانند در قلب انسان‌ها جایگاهی ماندگار بیابند.

سفر من، مسیری است پر از فراز و نشیب، جایی که حتی در لحظات تاریک و دردناک، توانستم زیبایی‌های جدیدی بیابم، و در لایه‌های پنهان زندگی، روشنایی بی‌پایان برای امیدواری و شروع دوباره را مشاهده کنم. این کتاب به من کمک کرده تا ارتباطی عمیق‌تر با خودم، خانواده‌ام و دنیای پیرامونم برقرار کنم، و بیاموزم که در هر شکستی، فرصتی برای رشد و تحول نهفته است. «دو نیمه‌ی جان» داستان پذیرش کامل انسانیت خود است، با تمام نقاط ضعف و قدرت‌هایی که داریم، و یادآوری می‌کند که در دل هر تغییر، نوعی زیبایی و امکان نو به وجود می‌آید.

امیدوارم این کتاب بتواند نوری بر احساسات و افکار من بیفکند و ارتباطی واقعی با شما برقرار کند.