خروج از انجمن خواص
20000 تومانبیشتر از یک ساعت است که به سمت لوکیشن قدم می زنیم مثل همیشه پیاده روی ها ی طولانی، قهوه و رولت قنادی فرانسه موتورهایمان را شارژ کرده. سراشیبی خیابان ل...
دلنوشته ای که رمان شد
15000 تومانحتما خبر آمدن پاییز به گوشت رسیده است برگهای زرد و نارنجی درختان پابه پای کسی که افکار عاشقی در سر دارد قدم می زنند.........
ساخت و ساز با روش ناب: داستان یک سفر به سمت موفقیت
32000 تومانتغییرات در زندگی شخصی من، به من این امکان را داد که از هر چیزی که ممکن بود باشم تفاوت داشته باشم یک فولکس واگن کوپه پنجره ای 40ساله را به عنوان تنمها ...
دست خط ثانیه ها
20000 تومانحرفهایی که می زنیم دست دارند دست های بلندی که گاهی گلویی را می فشارند و نفس فرد را می گیرند حرفهایی که می زنیم پا دارند........
بیدار شدن همیشه زیباست
18000 تومانروزهای گرم تابستان سپری می شد و من با خوردن میوه ها و گل ها و با خوابیدن زیر نور آفتاب لذت زیادی می بردم.....بادهای پاییزی شروع شده بود. برگها رقص کنا...
از تلخ تا تریبون(مجموعه نمایشنامه های کوتاه)
10000 توماندر سکوت مطلق ناگهان صدای شیپور بلند می شود.نورها روشن می شود، صحنه در نورانی ترین حالت خود قرار دارد. 7 نفر که به صورت نامنظم در صحنه ایستاده اند خود ...
قلعه ویران عشق
60000 تومانمینا زیر سایه درخت گردو نشسته بود زیر چشمی ننه خاتون را نگاه می کرد. ننه خاتون هم چند لحظه یک بار نگاهی به احمد می انداخت و هول هولکی بخچه اش را می بس...
سرما زیستی یک عشق
34000 تومانمن امیرعلی شکیبا هجده ساله، ساکن تهران با وجود این سن کم توانسته بودم مدیریت کاخانه ی چوب بری شکیبا را خیلی زود از پدرم بگیرم تا او.................
چهل قانون عشق
46000 تومانبین انگشتان دستت سنگی را می گیری و در آب پرت می کنی. شاید به راحتی نتوانسی تاثیر آن را ببینی. در محل برخورد سنگ با سطح آب، امواج کوچکی پدیدار می شود و...
راز تابلو فرش
17000 تومانصبح یک روز بهاری و قشنگ از خواب بیدار شدم از رختخواب بلند شدم. نگاهی به دور و برم انداختم پدر و مادرم مثل همیشه زودتر از من از خواب بیدار شده بودند......
حکایات ماندگار
15000 تومانیکی از اثر گذار ترین شیوه های تبلیغ دین مبین اسلام و انتقال تجربیات و نقل عبرت ها، اتفاقات، حوادث جریانات در طول تاریخ، استفاده بجا و اثر گذار از قصه ...
نرگس (از واقعیت تو تا تخیل من)
22000 تومانتازه ازدواج کرده بودم و طعم خوش عاشقی تازگی داشت برایم ....بهار بود...او اولین مهمان خانه ام شده بود عزیز بود و عزیز مادربزرگم را می گویم ....عزیز صدا...