حقیقت طبق خلق و خودش همیشه عقب می ایستد، اما این دروغ بوده كه همیشه خودش را اول به ما رسانده، من برای دروغی كه تمام ناخن های حقیقت را كشیده تا نتواند هر روز به صورتم چنگ بیندازد احترام قائلم.......

از روی گونه های دو طرف صورتش قطرات عرق با ناز پایین میآمد و گرما کلافه اش کرده بود .دو دستش را باز کرده بود و .......

بنظر میرسید پدرم سرما خورده باشد البته تب نسبتا بالایی هم داشت که گاهی فروکش میکرد و گاهی اوج میگرفت .حال عمومی او نیز گاهی بهتر گاهی بدتر میشد......

بی صبرانه منتظر بودم که بالاخره فرشته کوچولوی ما رو بیارن هنوز نمی دونستیم چه شکلیه ؟ شبیه منه یا شبیه ایلیا یا شاید ......

غروب سرد یکی از روزهای پاییز بود و آرش، با چشم هایی کبود و صورتی خونین، از مدرسه برمی گشت. هنوز چند قدمی از مدرسه دور نشده بود......

کتاب حاضر حاصل فراقها و رنج هایی است که در نبود عشق و یا به عبارت دقیق تر در نبود ماوی در طول چندین ماه، بصورت پراکنده و ناخود اگاه نوشته شده است......

معصومه ! معصومه !چه کار داری میکنی؟! کجایی؟ خدا مرگت بده .زود باش بیا بالا .از بازی خسته نمیشی؟! مرده شور تورو ببره.....،...

در جنگلی سرد و خاموش در حال قدم زدن بودم . درختانی بزرگ و سر به فلک کشیده و بی روح داشت؛ انگار هیچ پرنده ای در آنجا پر نمی زد . صدای رودخانهای ......

اوایل دوره نوجوانی بودم. وارد دبیرستان شده بودم که از همون روزهای اول تحصیل در این مقطع با دختری آشنا شدم که خیلی مغرور بود.......

ماه عُذار با جابجا کردن جعبه شیرینی به دست دیگرش در ابتدای خیابانی که ادامه ش به بیمارستان ارتش منتهی میشد ... ...

تا به حال فکر کرده اید چرا شازده کوچولوی محبوب ،بین این همه حیوان با مار و روباه دوست شد؟! مار که ظاهر ترسناکی دارد مخصوصاً برای کودکان و روباه که به حیلهگری مشهور است!...

اون روز زودتر از روزهای معمول از خواب بیدار شدم . حدود ساعت پنج و نیم صبح، آخه پنجشنبه بود و شوق فردایش که جمعه باشد نمی گذاشت که آدم بخوابد . بالاخره باید این چند .......