آروشا :بعد از خوردن شام از خاله تشکر کردم و رفتم داخل اتاقم چند دقیقه بعد هانا و سلن هم اومدن داخل اتاق و مشغول صحبت کردن شدیم.... ...

در کتاب حاضر (جزیرهای به نام پارادوکس)، سعی شده است با خط داستان ماجراجویانه ای در فصل های مختلف، به هر دو نوع پارادوکس......

بارها در پیچ و تاب زندگی در گذر از سختی ها به فکر زندگی عادی گونه بوده ام، اما من کجا و آن کجا.......

غروب جمعه با همه ی دلتنگیها و حسرت آخرین نگاه پدرم که بر دلم مانده بود، به پابوس امامزاده سید مظفر در بندرعباس رفتم. بعد از زیارت......

چهره ی شاداب و سرزند ه ی سبز پوشان چمن ، با رسیدن روزهای سرد و بارانی پاییز دیگر گونه به نظر میرسید .گاهی سرخ و تب دار و گاهی زرد و بی رمق.. ....

قلمهای کوچک بودم، هاج و واج در این دنیای بی حصار، پر از علامت سوال و آشفتگی ، حس غربت، حس دوری از دوستانم و .......

اگر در این کتاب از روایتی یا حکایتی استفاده کردم صرفاً جنبه پیام و آموزش دارد این نیست که منبع این حکایات را پیدا کرده باشم من در زندگی خود داستان ها یا روایاتی را شنیدهام که در این کتاب به عنوان موعظه استفاده خواهم کرد ......

نیمه های یک شب تابستانی بود، مرد جوانی از پشت پنجرۀ اتاقش زل زده بود به آسمون و چشم از اون بر نمیداشت ! انگار افکار زیادی ذهنش رو مشنوول کرده بود....

عشق، از هر نوع که باشد، باز هم مقدس است و انسان، هر گونه که باشد، باز هم محتاج عشق فقط تفاوت آدمی در نوع دیدگاهش است......

تونل را پشت سر می گذارد. میداند که دیگر تا سال ها از آن جاده گذر نخواهد کرد. شاید این آخرین بار باشد. همیشه برای دیدار خانواده ی همسرش ......

توی حیاط و زیر درخت نشسته بودم و به باغچه نگاه می کردم مثل اینکه گلها هم خیال خودنمایی نداشتن و اصلا دلربایی را از دست داده بودند ......

بی بی نور ، توی همسایگی ما زندگی میکرد . او زن تنهایی بود که سالها قبل از به دنیا آمدن من اینجا بوده . شوهرش چند سال پیش فوت کرده بود و یک دختر و یک پسر داشت که هر دو ازدواج کرده بودند......