ازهمه ی هیاهوها خسته و به دنبال آرامش، به بلندترین قله ی سکوت پناه میبرد و در تنهایی خودش به تماشای ماه مینشیند......

در دلم صد بار با خودم گفتم: "مریم من را ببخش." حسی در من آرام آرام رشد می کند. حس نفرت از هر کسی که می توانست برای مریم کاری بکند و نکرد. از خودم هم بدم می آید، از این همه مدت بی خبری از مریم........

تاریکی و سکوت مطلق در جهان هستی ، با انفجاری عظیمی از بین میرود. ایزد تاریکی طرد شد و خدایان تاریکی حکومت خود را آغاز کردند .پادشاهان و ملکههای جهان .......

من تبسمم؛ تبسمی برای انتقام .انتقامی که سال ها برای اون زحمت کشیدم ، حرف شنیدم و سکوت کردم اما حالا زمانی رسیده ..... ...

اين کتاب، برای تمامی سنین مناسب است. در اين کتاب، بیشتر تلاش شده است مطالب را به زبان عامیانه و قابل درک نوشته شوند يا بهعبارتی بیشتر از زبان دوستان مطالب نوشته شده است......

مثل دختر بچهای شدم که ارزوهایش را روی قایق کوچک کاغذی نوشته ودرحوض حیاط به شنا دراورده .......

وای ...امان از این بلال صبح که بیدار میشه حسابی سرو صدا میکنه صدای تلویزیونو تا ته زیاد کرده بود .دیشب نتونستم درست بخوابم.... ...

هوا سرد بود و مردم روستا خودشان را آماده زمستانی سخت میکردند. چوپان ده که «رضا »نام داشت، با آن قامت کوتاه و اندام چاقش از دور به شکل کودکی بهنظرمیرسید؛ ولی او مرد ......

زندگی و سرنوشتی که هم اکنون در مسیر آن قرار گرفته ایم تحت تأثیر اتفاقاتی است که بازمیگردد به سالها قبل، زمانی که در اثر حادثهای سرنوشت ما به گونهای که در این داستان بازگو میکنم رقم خورد....

روی صندلی کناریش، یه پیرمرد نشسته بود که یه کیف پول بزرگ بیرون آورده بود و ازش چهار پنج تا عکس سیاه و سفید کشیده بود بیرون و با یه عینک ذره بینی و با دهانی باز نگاشون میکرد.....

صبح جمعه خوبی بود. احمد با پدر و مادر خود برای گردش از خانه خارج شده بودند .در دامنه های کوه زیبای دماوند، آقای صابر اتومبیل میراند.... ...

در زمان قدیم در منظره ای شمالی هر چه بود طبیعت زیبا و سر سبز بود .در این منظره سر سبز آبادی های زیادی .......