گیتار جان چیزی بگو دنیای من حالش بد است حرفی بزن شعری بخوان بغض آمده فالش بد است ...

سایت بلبل زبان به کمک هوش مصنوعی اشعار فارسی میسراید. ما به استقبال اشعار دیوان حافظ رفتیم و تا آنجا که توان نرم افزار و خودمان بود غزلیات جدید را سرودیم... ...

هر روز نیستی و من هر بار دو فنجان قهوه می ریزم یکی تلخ و یکی تلخ تر شبیه لحظه آخر ......

تو چون آرامش وقت اذانی پسین دلکش فصل خزانی غلط گفتم دهان گِل بگیرید خدایی بهتر از اینی و آنی...

مثل ابری آسمانم را به آغوشت گرفتی نازنین میکشم از شرم چشمانت سرم را در جبین دلبر مستانه ی من هستی و میخواهمت من تو را بهتر ز عشاق جهان می دانمت ...

این چرخ فلک که ما در او حیرانیم فانوس خیال از او مثالی دانیم خورشید چراغ دان و عالم فانوس ما چون صوریم کاندر او گردانیم...

سکوت محضی در خانه پايکوبی میکند اطلسی های خیره سال های بی معاوضه بر گشتهاند...

ز پروانه به شمع گویم سخن از عشقِ بی چونش رها از شعلهای رنگین پسِ پستویِ بیرونش ندا آمد، صدا آمد ...

از علی گویم آن یار وفادار یتیمان آن که اول بود در مردانگی و عدل و ایمان افتخار فاطمه، آن ماه مهر افروز و تابان همنشین و همدم پیغمبر و محبوب یزدان ...

در سنگر نام آوران شب را سحر کن اشعار صلح و جنگ را آنجا زبر کن آن را که قصد حمله بر این خانه دارد در ابتدا از کار زشتش بر حذر کن ...

ای خوش آن شمعی که در محفل تو سوخت پروانه ای که گرد شمع وجود تو گشت ای خوش آن محراب که توسرمی نهی ای خوش آن فرشی که تو پا می نهی ...

آمدم امشب تو را در دیده پیدایت کنم اندکی بنشین کنارم تا تماشایت کنم صورت ماهت که چون بر من نمایان می شود جان خود را من فدای چشم شهلایت کنم ...