بنام خداوند یکتای دل خدایی که ما را سرشته ز گل خدای عزیز و خدای رحیم ...

ای خدای پاک بی همتای من همدم بی منت والای من من تو را تا بی نهایت خواهمت تابدانجا که تو دانی و نه من...

پرواز ابعاد روشنی دارد وقتی کرگدن بال در بیاورد وقتی ستاره از دل خاک بتابد وقتی ماه پشت ابرها آشیانه بسازد...

نفس های زمین را می شمرم گنگ و خالی از حیات در دیدارهای مکرر با قلب های خاموش گیاه در رویدادهای به خاکستر نشسته از هراس.....

اينجا سکوت سمفونی خاطره هاست در تالار خاموش شب بی ستارگی باران چه بی توشه میدمد به شهر شهری تن آلوده در بستر سراب ...

شبها به بستر ماه را، آغوش رویت می کشی o o آیا که ماه هم مثل من رویا نگاه می کند o وقتی که موج آبی ات آیینهها را شسته است o o o چون من تو را آیینه ها، دریا نگاه می کند...

وقتی نبودم مرا در لحظاتی که دوستشان داشتم یاد کنید زیر باران...

شنیدم که یاسی در این باغچه مرد شکست سوز سرما دل یاس ترد صبا چون بدید خون یاس سپید خبر گل به گل تا شقایق رسید ...

نه خوابم می رود امشب نه مشتاقم به بیداری عجب حالی است این حالم به مثل خلسه ای جاری ...

دیشب پرستویی مرا دید تا پشت یک میخانه، رد شد یک یا که صد، می، خورد اما... با هوش از آن میخانه در شد...

سخت بود درک نگاهت اندازه وسعت آسمان در شب به شکل ستارگان ملاقه ای ......

{کتاب سرسحر اولین مجموعه اشعار از کامران یوسف شهروی می باشد که درآن مضامینی اجتماعی ، عرفانی واخلاقی در قالب شعر به رشته تحریر درآمده}...